محل تبلیغات شما

سالها پیش یک دانشجوی پسر عاشق  دختر همکلاسیش شد.

ولی خجالت می کشید بهش بگه

بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.

اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.
بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه.

روزها از پی هم گذشت تا اینکه

دختراز پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و بالای یکی از صفحاتش نوشت :

” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت
اگر منو بخشیدی بیا تا باهم صحبت کنیم و دیگه ترکم نکن.

ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.

 چند سالی  گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.

 

نتیجه اخلاقی این ماجرا:

دخترای عزیز ، پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.

حرفتون رو همیشه مستقیم بهشون بگید

حواستون هست اخر پاییزه

یک داستان عبرت آموز

من و کتونیام (ماجرای خرید مرغ عشق)

رو ,یک ,جزوه ,دختر ,داستان ,هیچوقت ,پسر رو ,داستان ما ,دانشجو هیچوقت ,گذشت و ,و هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها